همه ما روزهای بد زیادی را از سر گذراندهایم و حقیقت این است که روزهای بد زیادی هم پیش رو داریم! در چنین روزهایی افکار منفی به ما هجوم میآورند و وضع را از چیزی که هست، بدتر میکنند. در ذهنمان مدام با خودمان صحبت میکنیم و بدترین شرایط را تصور میکنیم، خودمان را قضاوت و محکوم میکنیم، در دادگاهی که متهم و قاضی و مأمور اجرای حکمش خودمان هستیم. ما نمیتوانی شرایط را تغییر بدهیم، اما یک چیز در کنترل ما است و آن هم افکار منفی است. در این مقاله چند راهکار برای کنترل افکار منفی به شما یاد میدهیم.
قبل از این که ادامه مقاله را بخوانید، بهتر است بدانید که افکار منفی، بخشی از زندگی ما هستند و نمیتوانیم راه ورود آنها به ذهنمان را ببندیم. ترس از آینده، اضطراب، شرمساری از گذشته، مقایسه کردن خودمان با دیگران و…، همه و همه از افکار منفی هستند که ممکن است به صورت ناخودآگاه ذهن ما را درگیر کنند و حقیقت این است که نمیتوانیم از آنها فرار کنیم! اما یک چیز را میتوانیم کنترل کنیم و آن ذهن ما است. میتوانیم با چند تکنیک ساده، افکار منفی را به اقدامات مثبت تبدیل کنیم. با آوات همراه باشید.
نشخوار ذهنی را متوقف کنید
وقتی مغز انسان خطر قریبالوقوع را احساس میکند، با صدور دستور ترشح هورمونهای استرس از خودش دفاع میکند. هورمونهای آدرنالین و کورتیزول، ما را در مواقع اضطراری ایمن نگه میدارند. اما مشکل اینجا است که مغز انسان توانایی تفکیک موقعیتهای خطرناک و استرسهای رایج کار و زندگی را ندارد. واکنشهای بدن به موقعیتهای استرسزا در هر دو صورت یکسان است و این اصلا خوب نیست!
ممکن است رژیم خود را با خوردن شیرینی بشکنید و بعد عذاب وجدان بگیرید! تمام روز با خودتان در مورد آن همه شیرینی که با صبحانه خوردهاید، صحبت کنید و خودتان را سرزنش کنید! ممکن است یک رفتار همسرتان را مدام در ذهنتان تکرار کنید. فاجعه همینجا رخ میدهد! یک خطای کوچک باعث میشود چشمتان را بر همه نکات مثبت ببندید و در آخر یک دعوای تمامعیار راه بیندازید! این همان چیزی است که ما به آن نشخوار ذهنی میگوییم.
تاثیر افکار منفی بر زندگی
افکار منفی ممکن است گذرا باشند و ممکن است مدتها شما را راحت نگذارند. ممکن است فقط یک روز شما را خراب کنند یا صدمههای جدیتری به شما بزنند. ممکن است آنقدر ذهن شما را مشغول کنند که شغل و روابط شما را هم تحت تاثیر قرار بدهند و جلوی پیشرفت شما را بگیرند. حتی ممکن است شما را وادار به گرفتن تصمیمهای اشتباه کنند و شما را به بدترین نسخه از خودتان تبدیل کنند.
افکار منفی درک شما را از تجربیات تغییر میدهند و آسیبهای جسمی، روحی و خلقی به شما میزنند. حتی ممکن است باعث بروز بیاشتهایی عصبی شوند که عواقب بسیار بدی برای بدن شما دارد. در یک کلام، افکار منفی نمیگذارند شما اقدام مثبتی انجام بدهید. کافی است قلم به دست بگیرید و افکار منفی را روی کاغذ بیاورید تا بدانید که چه حجمی از ذهن شما را اشغال میکنند.
مثبت گرایی سمی از منفی گرایی بدتر است!
«خوشحال باش! مثبت فکر کن! حال خوب یه انتخابه! بخند تا دنیا بهت بخنده! حتماً یه حکمتی داشته! به کرونا بگو کروناز!!!» حتماً شما هم این جملهها را شنیدهاید! مثبت گرایی خوب است، اما تا جایی که تبدیل به یک تفکر سمی و افراطی نشود، چون در این صورت خطر آن برای شما از افکار منفی بیشتر است. در مقابل روانشناسی زرد که انسان را تشویق به مثبت اندیشی میکند، علم روانشناسی بر این باور است که درد و رنج، اصالت دارند. افکار منفی بخشی از زندگی ما هستند و راه گریزی از آن نیست، چیزی که مهم است، نحوه برخورد ما با افکار منفی است. از افکار منفی نباید فرار کرد، بلکه باید آن را پذیرفت.
طبیعی است که ما در بعضی از موقعیتهای زندگی احساس خستگی، شکست و شرم کنیم. برخورد صحیح در چنین موقعیتهایی این است که شرایط را بپذیریم و بابت این احساسات و افکار منفی، دچار عذاب نشویم. فرار از موقعیت جلوی ابراز احساسات واقعی ما را میگیرد، باعث ایجاد حس شرم و گناه میشود و یک مانع جدی برای رشد فردی ما است. به جای فرار از افکار منفی، میتوانیم همدلی کنیم؛ چه با خودمان و چه با دیگران!
شما تاکنون کدام افکار منفی را تجربه کردهاید؟ چطور توانستهاید کنترل افکار منفی را به دست بگیرید و شرایط را تغییر بدهید؟ تجربیات خودتان را با خوانندگان در میان بگذارید. راهکارهای کنترل افکار منفی را در وبلاگ آوات بخوانید.
ایکیگای شما چیست؟ چه چیزی باعث میشود صبح از رختخواب بیرون بیایید؟ پیشرفت شغلی خودتان یا پیشرفت تحصیلی فرزندانتان؟ آماده کردن صبحانه برای خانواده؟ مسافرت آخر هفته؟ یا حتی نوشیدن یک فنجان قهوه؟ این سوالی است که ممکن است گاهی به ذهن شما خطور کند و جواب مشخصی برای آن نداشته باشید. در سازمانهای خلاق که به دنبال جذب و حفظ نیروهای مشتاق هستند، موضوع انگیزه کارکنان در اولویت قرار دارد. به خصوص با شیوع بحران کرونا که یک اضطراب عمومی ایجاد کرده و فرصت مناسبی برای تأمل در مورد انگیزههای زندگی و کار فراهم کرده است.
ایکیگای چیست؟
ایکیگای یا ikigai یک اصطلاح ژاپنی است؛ iki به معنی زندگی و gai به معنی دلیل. ایکیگای را میتوان به معنی یک فلسفه عملی برای زندگی و راهی برای یافتن قدرت در شرایط سخت به کار برد. یعنی شناختن چیزهایی که برایشان ارزش قائل هستید و انگیزه زندگی شما هستند؛ یک نیروی درونی که به کارهای روزمره شما هم اهمیت میدهد. در زندگی حرفهای ایکیگای مشخص میکند که از کار خود دقیقا چه میخواهید.
در اوکیناوای ژاپن، ایکیگای به عنوان دلیلی برای برخاستن از خواب و لذت بردن از زندگی معنا میشود. نکته مهم این است که ایکیگای لزوماً به معنی داشتن شرایط خوب در زندگی یا کار نیست؛ ممکن است فردی شرایط خوبی نداشته باشد، اما همین که هدفی در ذهن دارد و برای رسیدن به آن تلاش میکند، یعنی ایکیگای را احساس میکند. رفتارهایی که باعث میشوند ایکیگای را احساس کنیم، کاملاً خودخواسته و اختیاری هستند و هیچ اجباری در آنها احساس نمیشود.
چهار عنصر ایکیگای
نمودار ایکیگای در سالهای اخیر جای خود را در منابع انسانی سازمانها پیدا کرده است. این نمودار را آلبرت لیبرمن و هکتور گارسیا در کتابی با عنوان «ایکیگای: راز ژاپنی برای یک زندگی طولانی و شاد» معرفی کردهاند:
این نمودار، ایکیگای را نتیجه همگرایی در چهار حوزه زندگی میداند: چیزی که دوست دارید، چیزی که در آن مهارت دارید، چیزی که جهان به آن نیاز دارد و چیزی که برای انجام آن دستمزد میگیرید. ایکیگای، نقطه مشترک این چهار حوزه و همان چیزی که است که هر روز شما را از رختخواب بیرون میکشد. اگر به این نقطه برسید، چه جف بزوس مدیرعامل آمازون باشید و چه سرایدار ساختمان آمازون، رضایت شغلی شما تامین میشود!
به خودتان سخت نگیرید!
دیوید باترنر در کتابی با عنوان «مناطق آبی»، از مناطقی از جهان نام برده که افراد زیادی با سن بیشتر از صد سال در آن زندگی میکنند، و نام ژاپن هم در این لیست هست. او استان اوکیناوا در ژاپن را نقطه صفر زمین از نظر طول عمر افراد دانسته است. در ژاپن فلسفه افراد برای زندگی، کار است. در این کشور چیزی به نام بازنشستگی وجود ندارد و افراد تا وقتی که توان جسمی و البته ذهنی داشته باشند، از کار کنارهگیری نمیکنند.
زیاد سخت نیست؛ روزی چند دقیقه در پارک نزدیک محل کار یا منزلتان قدم بزنید، آشپزی کنید و غذاهای جدید بپزید، ورزش کنید و با کسی که دوستش دارید، چای بنوشید. همین چیزهای کوچک میتواند به شما کمک کند تا فلسفه زندگی را بیابید و از زندگی و کار بیشتر لذت ببرید.
متن کامل مقاله را در وبلاگ آوات مطالعه کنید.
کتاب آموزش مهارت های تفکر خلاق با عنوان فرعی تصمیمگیری و استراتژیهای حل مسئله، ترجمهای است از کتاب Decision making & problem solving strategies نوشته جان اریک آدر، یکی از نظریهپردازان معاصر علم مدیریت. در ایران این کتاب به همت ابوذر کرمی به فارسی ترجمه شده و نشر سایه سخن آن را به چاپ رسانده است. چاپ دوم این کتاب در سال 1400 در 96 صفحه منتشر شده است.
نگارنده معتقد است که ما نهتنها در تصمیمات بزرگ و سرنوشتساز، بلکه در همه مراحل زندگی به تفکر خلاق، حل مسئله و تصمیمگیری نیاز داریم: «به یاد داشته باشید که ما در اینجا فقط در مورد تصمیمات بزرگ صحبت نمیکنیم؛ زیرا اداره زندگی و کسبوکار چیزی بیشتر از یک تصمیم سرنوشتساز است. در واقع، هیچ تصمیمی، هر چقدر هم بزرگ باشد، از بخش کوچکی از کل نتیجه، بزرگتر نیست. بله، برخی از تصمیمات بسیار بزرگتر از دیگران هستند. البته تعداد بسیار زیادی از تصمیمات کوچک، نتیجهای انباشتی دارند. وقتی به گذشته نگاه میکنیم، معمولاً میتوانیم چند تصمیم محوری را شناسایی کنیم. اما این جریان تصمیمات کوچکتر در طول زمان است که با مهارت فرد اتخاذ و اجرا شده و بیشترین نتیجه را داده است.»
در کتاب آموزش مهارت های تفکر خلاق خواننده ضمن یادگیری مهارتهای تفکر خلاق، با حل کردن تمرینهای متعدد دانش خود را میسنجد. با مطالعه کتاب آموزش مهارتهای تفکر خلاق قادر خواهید بود از سازوکارهای ذهن خود سر در بیاورید، چهارچوبی برای تصمیمگیری خود ایجاد کنید، متفکر عملگرا و مؤثری شوید، از عهده چالشها و ایدههای تازه برآیید و تصمیم بگیرید که چه اقدامی باید انجام بدهید. همچنین به تفکرات و راهکارهای عملی درباره استراتژی حل مسئله، تصمیمگیری و مهارتهای تفکر خلاق دست خواهید یافت. فایل صوتی بخشهایی از این کتاب را در وبلاگ آوات گوش کنید.
ایرانیها در کار گروهی ضعیف هستند؛ اگر تا به حال این جمله را نشنیده باشید، ایرانی نیستید! اما آیا این جمله حقیقت دارد؟ میتوان ضعف در کار گروهی را به ملیت نسبت داد؟ یا آنچه جای خالیاش در سازمانهای ایرانی حس میشود، مهارت کار تیمی است؟ همان چیزی که از ابتدا به ما آموزش داده نشده است. در این مقاله میخواهیم راههای تبدیل شدن به یک همتیمی خوب را به شما نشان بدهیم؛ و با کمال تاسف باید بگویم که بعضی از موانع کار تیمی موفق، ویژگیهایی است که در سازمانهای ایرانی نهادینه شده است.
اعضای بدن خود را در نظر بگیرید؛ هر ارگان وظایف خود را انجام میدهد، اما در کنارش با سایر ارگانهای بدن هم همکاری میکند. اگر یکی از این ارگانهای حیاتی از همکاری با بقیه دست بکشد، فاجعه به بار میآید. بدن انسان نمونهای از یک سازمان است. ممکن است تصور کنید که کارمند خوبی هستید و بدون نظارت مافوق، وظایفتان را بی کم و کاست انجام میدهید، اما این کافی نیست. هر یک از اعضای سازمان در یک کل بزرگتر تعریف میشوند و خارج از آن، هویت مستقلی ندارند.
ایده ارتش یکنفره را فراموش کنید! هیچ کس به تنهایی از پس همه چیز برنمیآید. شما نه تخصص کافی برای انجام دادن همه کارها را دارید، و نه مهارتش را. پس وقتش رسیده که دست از تکروی بردارید و با اعضای تیم همراه شوید. اما اعضای یک تیم چه خصوصیاتی باید داشته باشند؟ چگونه میتوانیم عضو خوبی از یک تیم باشیم؟ در این مقاله در مورد مهارتهایی میگوییم که فارغ از زمان و مکان، از شما یک همتیمی خوب میسازند. متن کامل مقاله را در وبلاگ آوات مطالعه کنید.
من قربانی چراغ گاز هستم!
چند روز پیش معاون اجرایی مدیرعامل با من تماس گرفت و گفت: «در جلسه امروز جای شما خالی بود. مدیرتان یک پروپوزال عالی ارائه داد که در جلسه تصویب شد. گویا شما برای ارائه در جلسه آمادگی نداشتید.» حالا اصل قضیه را از زبان من بشنوید: در آخرین ملاقاتی که با مدیرم داشتم، قرار شد پروپوزالی را که مدتها رویش کار کرده بودم، در آن جلسه ارائه بدهم. مدیرم گفت زمان جلسه را به من اطلاع میدهد، اما این کار را نکرد؛ در عوض بدون من در جلسه حاضر شد و پروپوزال را به نام خودش ارائه کرد. اما طوری وانمود کرد که انگار من خودم را برای جلسه آماده نکردهام و و چارهای جز این که خودش به جای من ارائه بدهد، نداشته است. نهتنها فرصت ارائه را از من گرفت، بلکه کاری کرد که بابت آماده نبودن برای ارائه، سرزنش هم شدم. این همان پدیدهای است که در روانشناسی به آن چراغ گاز میگویند.
حذف من از جلسات، دور نگه داشتن من از مدیران ارشد، تمام کردن کارهای من به اسم خودش، وعدههای توخالی که باعث میشد بیشتر تلاش کنم و هیچگاه به نتیجه نرسم، و بدگوییهای بیاساس؛ قبل از این که کارد به استخوانم برسد و استعفا بدهم، همه اینها را تحمل کردم. در مورد این رفتارهای مدیرم با مدیران دیگر صحبت کرده بودم، اما هیچکس بین مدیر و کارمند، طرف کارمند را نمیگیرد! و در نهایت چشمم را بر همه تلاشهایی که کرده بودم، بستم و استعفا دادم. اگر در سازمان شما هم اتفاقات مشابهی میافتد، باید بگویم با یک مدیر سمی طرف هستید. این مقاله را مطالعه کنید تا بدانید چطور باید با این افراد رفتار کنید.
پدیده چراغ گاز در مدیریت
پدیده چراغ گاز یک نوع کنترل روانی است که به قربانی صدمههای روحی زیادی وارد میکند. در این پدیده، فردی با دادن اطلاعات اشتباه به قربانی، حقیقت را زیر سوال میبرد و طوری وانمود میکند که همه چیز تقصیر خود او است. قربانیان چراغ گاز ممکن است قدرت حافظه، ادراک و سلامت روانی خود را از دست بدهند و در مورد همه چیز به خودشان شک کنند. اگر قربانی نتواند خود را از این تله بیرون بکشد، به جایی میرسد که نمیتواند واقعیت را تشخیص بدهد و روز به روز بیشتر درگیر این تله روانی میشود.
اما بر خلاف تصور عمومی، پدیده چراغ گاز فقط در روابط عاطفی رخ نمیدهد. شاید باورش سخت باشد، ولی مدیران سمی هم میتوانند کارمندشان را قربانی پدیده چراغ گاز کنند. افراد کنترلگر و خودشیفته وقتی در سمت مدیریت قرار میگیرند، با قربانی کردن کارمندانشان زمینه را برای پیشرفت خود در سازمان فراهم میکنند. اگر بخت یارشان باشد، متوجه شرایط میشوند و حتی با ترک سازمان، خود را از این تله روانی نجات میدهند. اما اگر اعتماد به نفس کافی نداشته باشند، ممکن است هرگز متوجه نشوند که در چه تلهای گرفتار شدهاند، سالها در همان شرایط بمانند و آسیبهای روانی زیادی را تحمل کنند.
راهکارهایی برای حذف مدیران سمی
شما به عنوان مدیر ارشد سازمان، وظیفه دارید مدیران سمی را شناسایی و حذف کنید. شاید حذف یک مدیر ضربه چندانی به کسب و کار شما وارد نکند و بتوانید به سادگی برای او جایگزین پیدا کنید؛ اما یک مدیر سمی ممکن است باعث شود چندین کارمند کاربلد و حرفهای شما را ترک کنند. این افراد حکم سرمایههای سازمان را دارند و باید برای نگهداشت آنها تلاش کنید. در ادامه راهکارهای برخورد با این شرایط را مرور میکنیم. متن کامل مقاله پدیده چراغ گاز و راهکارهای حذف مدیران سمی را در وبلاگ آوات مطالعه کنید.
همه ما در زندگی شخصی و زندگی کاری و حرفهای با مشکلات بیشماری مواجه میشویم. متاسفانه راهحل واحدی وجود ندارد که بتوانیم با آن از همه این مشکلات عبور کنیم. اما مهارتهایی هستند که در صورت تقویت آنها، میتوانیم راهحلهای متفاوتی برای عبور از مشکلات پیدا کنیم. در این مقاله در مورد اهمیت مهارت حل مسئله و گامهای آن بحث میکنیم. با آوات همراه باشید.
حل مسئله دقیقاً چیست؟
مسئله به تفاوتی گفته میشود که وضعیت موجود، با وضعیت مطلوب دارد؛ یعنی یک موضوع سخت که در مورد آن تردید داریم یا موضوعی که نیاز به حل شدن دارد. فرایند حل مسئله شامل تعیین علت مشکل، شناسایی، اولویت بندی و انتخاب گزینههای جایگزین برای راهحل و در نهایت پیاده سازی یک راهحل است که به حل مشکل منجر میشود.
شاید این فرایند دور ازذهن به نظر برسد و تصور کنید که فاقد مهارت حل مسئله هستید، اما حقیقت این است که همه ما روزانه مشکلات زیادی را حل میکنیم و کم یا زیاد، قادر به اجرای این فرایند هستیم. اما چیزی که اهمیت دارد، تقویت این مهارت است؛ به شکلی که در مقایسه با مشکلات پیچیده تر بتوانیم آن را به کار ببندیم.
چرا مهارت حل مسئله مهم است؟
اهمیت مهارت حل مسئله در محیط کار بیشتر از زندگی شخصی احساس میشود. حل مسئله از مهارتهای نرم به شمار میرود که به اندازه مهارتهای تخصصی و فنی و حتی بیشتر از آنها اهمیت دارد. هیچ مدیری تمایل ندارد با افرادی کار کنند که در مقابله با مسائل کاری، توان هر اقدامی از آنها صلب میشود و منتظر دریافت دستور از مافوق خود می مانند. مهارت حل مسئله به دلایل زیر اهمیت دارد:
گامهای حل مسئله کدام است؟
برای مدیریت مؤثر یک تیم یا سازمان، شما باید کارکنان خود را راهنمایی کنید و تکنیکهای حل مسئله را در خود و همکارانتان توسعه دهید. فرایند یافتن راهحل مناسب برای مسائل را میتوانید با پیروی از فرآیند چهار مرحلهای حل مسئله انجام بدهید. برای مطالعه متن کامل مقاله و گام های حل مسئله به وبلاگ آوات مراجعه کنید.
برای همه ما پیش آمده که صبح یک روز کاری وقتی از خواب بیدار شدیم، احساس خستگی شدیدی کردهایم و تمایلی برای رفتن به محل کار نداشتهایم. در چنین روزهایی ترجیح میدهیم تمام روز در رختخواب بمانیم و کسی با ما در مورد کار حرف نزند. اگر این حس منفی به طور مداوم به سراغ شما میآید و نسبت به کار، سازمان و مدیران خود حس منفی پیدا کردهاید، ممکن است فرسودگی شغلی در کمین شما باشد. بهتر است نشانههای این عارضه شغلی را بدانید تا به محض بروز علائم، به فکر راه حل باشید.
مراحل پنجگانه فرسودگی شغلی
فرسودگی شغلی یک فرایند فرسایشی است که در طول زمان پیچیدهتر و بحرانیتر میشود و انرژی شما برای کار و حتی زندگی را میبلعد. نظریهپردازان برای این روند، پنج مرحله به شرح زیر تعریف کردهاند:
مرحله ماه عسل
وقتی وارد یک شغل جدید میشوید، از کار جدید و برخورد با آدمهای جدید احساس سرخوشی میکنید و احتمالاً بابت این که سازمان شما را برای انجام شغل مناسب دانسته، به خودتان افتخار میکنید. این مرحله سرشار از غرور، سرخوشی و اشتیاق است.
مرحله کمبود سوخت
پس از مدتی ماه عسل تمام میشود و شما با واقعیت روبهرو میشوید. سرخوشی جای خود را به خستگی و کسالت میدهد. نارضایتی شغلی اولین چیزی است که در این مرحله احساس میکنید؛ و این آغاز راه است!
مرحله نشانه مزمن
به تدریج نشانههای فیزیولوژیکی آشکار میشوند و این زمانی است که شما به کمک احتیاج دارید. باید به فکر راهحل باشید تا کار به مراحل بعدی نرسد. در این مرحله بیماریهای مزمن و خشم و افسردگی شما را احاطه میکنند.
مرحله بحران
نشانههای مزمن فرسودگی شغلی که در مرحله قبلی آشکار شدهاند، برای مدت طولانی ادامه پیدا میکنند؛ تا جایی که نسبت به خودتان احساسات بد و متناقضی پیدا کنید. در این مرحله بیماریهای مزمن خفیف، جای خود را به مشکلات جسمی جدی مانند زخم معده و فشار خون میدهند.
مرحله برخورد با دیوار
در این مرحله انرژی شما برای سازگاری با محیط کار به پایان میرسد. ممکن است کارتان را از دست بدهید یا نسبت به محیط بیتفاوت بشوید و با حداقل انرژی به کار ادامه بدهید. بازدهی شما به شدت افت میکند و درگیر عواقب آن میشوید.
اما چطور باید از فرسودگی شغلی جلوگیری کنیم؟ متن کامل مقاله و راهکارهای جلوگیری از فرسودگی شغلی را در وبلاگ آوات مطالعه کنید.
انسان از زمانی که زندگی اجتماعی خود را آغاز میکند، به نوعی با استرس درگیر میشود. از روز اول مدرسه رقابت برای موفقیت شروع میشود و تا پایان دانشگاه ادامه پیدا میکند! زمانی که وارد محیط کار میشویم، این استرس چند برابر میشود و سالها با ما همراه است. عوامل درونی مثل انتظارات شغلی بالاتر و عوامل بیرونی مانند حجم کار زیاد، از عوامل استرس در محل کار هستند.
چگونه در محل کار شاد باشیم؟
آنی مککی در کتاب «چگونه در محل کار شاد باشیم» میگوید: بیشتر ما روزانه حداقل هشت ساعت را در محل کار سپری میکنیم. اگر از کارمان ناراضی باشیم، بیشتر از یک سوم عمر خود را احساس بدبختی میکنیم! ممکن است تصور کنید که به شرایط عادت کردهاید و همه چیز تحت کنترل قرار دارد؛ اما بهتر است بدانید که استرس مداوم، آسیبهای جسمی و روحی جدی به شما میزند. در این مقاله به شما میگوییم که استرس در محیط کار چگونه به سلامتی جسم و روح شما صدمه جدی وارد میکند.
چرا در محل کار اینقدر استرس داریم؟
در دنیای مدرن بیشتر مردم از یک الگوی معیوب پیروی میکنند: «زندگی برای موفقیت». به طور مداوم کار میکنیم تا به هدف بعدی برسیم و این چرخه معیوب ادامه دارد. اعتیاد به کار، پاداشی است که اسیر شدن در این دام، نصیب ما میکند. ممکن است در این مسیر رفاه مادی بیشتری را تجربه کنیم، و این همان چیزی است که باعث میشود احساس کنیم راه درستی را در پیش گرفتهایم.
آنی مککی با ارائه دلایل تاریخی میگوید که باور رنجآور بودن کار، با صنعتی شدن جوامع رواج یافته است. درست از همان زمانی که کارگران استقلال خود را از دست دادند؛ همان پدیدهای که چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید آن را نقد کرده بود. در دنیای امروز کار بیش از حد ارزش پیدا کرده است؛ تغییر مدام ساختارهای اقتصادی و فناوری و حاکمیت سرمایهداری، عاملی است که باعث شده منابع روزبهروز محدودتر و کار، لحظه به لحظه بیشتر شود. رقابت، محدودیت زمانی و ضعف مدیریت، تنها سه مورد از مشکلاتی هستند که استرس کاری را تشدید میکنند.
استرس چه بلایی سر ما می آورد؟
برای جلوگیری از استرس، بیشتر کار میکنید؟ این تنها یک مکانیسم مقابله خطرناک است که مغز شما به صورت ناخودآگاه آن را طراحی کرده است. بد نیست بدانید که با این کار، شرایط را بدتر میکنید؛ روابط خود را نادیده میگیرید، سرگرمیهایتان را کنار میگذارید، غذای کافی نمیخورید و خوب نمیخوابید. این شرایط هیچ کمکی به شما نمیکند و برعکس نتیجه میدهد. به تدریج منابع انرژی شما رو به پایان میرود و خستگی شغلی شما را از پا درمیآورد.
قسمت بدتر ماجرا اینجا است که استرس به اطرافیان شما هم منتقل میشود. بدن انسان در مقابله با احساسات اضطرابی مانند ترس و استرس، هورمونهایی مانند فرمون ترشح میکند. این مواد شیمیایی با عرق از بدن شما خارج میشوند و به دیگران هم سرایت میکنند. نتایج پژوهشهای انجام شده نشان میدهد که کسانی که با افراد مضطرب در تماس هستند، فعالیت مغزی بیشتری را تجربه میکنند.
عوارض روحی و جسمی و راهکارهای مقابله با استرس را در وبلاگ آوات مطالعه کنید.